دو مغازه سر یک خانه قدیمی قرار گرفته و کارگاه بانوان محله است. وارد میشوم؛ لحاف و تشکی آماده تحویل به مشتری دیده میشود. نقشونگارش گلهای سبز است و روی آنها که دست میکشیم، همانند لحاف کرسیهای قدیم، خنک و نرم است. بهدنبال او میگردیم و همه میگویند که در حیاط پشت مغازه مشغول چوبزنی است!
عصمتخانم زیرانداز را زیر سایه طاق درخت انگور پهن کرده است و با چوبی بلند، محکم روی تشک بزرگ میزند تا پنبههای داخل آن باز شود و بهاصطلاح گلوله نداشته باشد. خانم دیگری هم در سایه درختان نشسته است و روی تشک دوخت میزند. اینجا کارگاه لحافدوزی محله فردوسی است که تعدادی از بانوان صفرتاصد کار دوخت لحاف را برعهده دارند و کسبوکارشان پررونق است.
مغازه که سر خانه است، دو قسمت دارد. قسمت اول با پارچه، پنبه، پشم و لایکو پر شده است و دفتر کار هم محسوب میشود؛ چون سفارش مشتری را اینجا تحویل میدهند. چرخ خیاطی هم برای دوختودوز سرویس رختخواب و آشپزخانه است. در قسمت دوم مغازه هم دستگاه پنبهزنی و ترازوهای بزرگ گذاشتهاند که با آن خواب پنبه و پشم را میگیرند.
عصمت بینا پنجاهسال پیش در محله فردوسی به دنیا آمده و بزرگ شده است. بعد از ازدواج از اینجا رفت و ششسالی میشود که دوباره به اینجا برگشته است. فعالیت اجتماعی هم دارد و علاوهبر کار خانه و مغازه، فرمانده پایگاه حوزه ۶ حضرتمعصومه (س) از ناحیه بلال هم هست.
شروع کار لحافدوزی او به چهارسال پیش برمیگردد. گویا برای خرید تشک به بازار میرود و جذب یک لحاف چهلتکه میشود، اما قیمتش زیاد بوده است و تصمیم میگیرد خودش تشک و لحاف بدوزد. همانجا همراه همسرش به بازار میرود و به ارزش پول آن زمان، ۳ میلیونتومان پارچه، لایکو، پشم و پنبه میخرد تا کار را شروع کنند.
مادرش تجربه دوخت لحاف و تشک را داشته و عصمت خانم خوشحال است که میتواند از تجربه او استفاده کند. درباره روزهای ابتدای شروع کار میگوید: پدرم تازه به رحمت خدا رفته بود. تصمیم گرفتم با مادر کار کنم تا سرش گرم شود و تنهاییاش را فراموش کند. اما او پا به سن گذاشته بود و نمیتوانست کمک کند. مأیوس نشدم و سراغ فضای مجازی رفتم و با آنچه مادر به یاد داشت، کار را شروع کردم. اوایل خواهرهایم میگفتند «عصمت! از پس کار برنمیآیی و هنوز مغازه را راه نینداخته، باید جمعش کنی.»، اما دوام آوردم.
کار برای عصمت جدی شد و تصمیم گرفت در این مسیر، خودش را محک بزند، ولی حادثهای برای پسر بزرگش اتفاق افتادو در تصادفی دچار ضایعه مغزی شد. بااینحال عصمت پا پس نکشید و تصمیم گرفت کار را جدیتر دنبال کند. او میگوید: خرج و مخارج زیاد شده بود و باید در هزینه خانه به همسرم کمک میکردم. خدا را شکر میکنم که به لطف خودش کار گرفت و حالا مشتریهای بسیاری دارم و دو سال اخیر کار بهتر شده است.
اولین مشتریاش از اقوام بود؛ خاله بزرگش که برای دامادی پسرش سرویس خواب میخواست. عصمت هم باانگیزه و با همان تعداد محدود پارچه و بار، کارش را شروع کرد. کار را که تحویل داد، خاله راضی بودو دوباره برای خودش سفارش کار داد و تشکهای قدیمی را آورد تا برایش نو کند. کار خوب پیش رفت و هربار که لحافی را تحویل میداد، با پولش دوباره لوازم اولیه کار را میخرید. کمکم دوست و همسایه از مشتریهای ثابت مغازه او شدند. کار آنقدر خوب پیشرفت کرد که حالا تعدادی همکار دارد.
هنوز هم هستند خانمهایی که پیش عصمتخانم میآیند و از او میخواهند تا کارگاه را بزرگتر کند تا آنها هم بتوانند کنارش کار کنند و هزینه زندگی را درآورند.
سرویسهای رنگارنگ آشپزخانه را روی میز کنار چرخ میچیند و برای مشتری که تازه از راه رسیده است، از کیفیت و زیبایی دوخت آنها میگوید. نجمه عربی چهلسال دارد و بهدلیل شغل همسرش ساکن محله فردوسی شده است.
دوران کرونا بهترین زمان بود تا نجمه در کلاسهای آنلاین آموزش سرویس آشپزخانه و سیسمونی شرکت کند و خیاطی را بیاموزد. حالا او دوسالی میشود که دوختهایش را به مغازه عصمتخانم میآورد.
نجمه میگوید: ازطریق دفتر بسیج با خانم بینا آشنا شدم و فهمیدم که لحافدوزی دارند. وقتی از علاقهام به خیاطی گفتم، موافقت کردند تا کارهایم را برای فروش به اینجا بیاورم.
سوزن بزرگ لحافدوزی را در دست گرفته است و تندتند مروارید را روی طرح ترمهای که انداخته است، میدوزد. منیژه علیزاده هفدهسال میشود که ساکن اینجاست و دوخت و پر کردن لحاف و لحاف کرسی را از مادرش آموخته است. او هم برای کمکخرج خانه اینجاست و به عصمتخانم کمک میکند. قبلا در خانه کار میکرده است، اما مشتریهایش کم بودند و حالا اینجا کارش رونق گرفته است.
مسئولیت دوخت لحافها برعهده اوست. منیژه لحافدوزی را خیلی دوست دارد و طرحهای خلاقانه میزند و آنها را با مروارید به زیبایی تزیین میکند. او میگوید: کار را در کودکی از مادرم یاد گرفتم. به دستهایش نگاه میکردم و میدیدم چطور سوزن را با ظرافت و سرعت از بین پشم و پارچه رد میکند و نقشی زیبا به یادگار میگذارد.
حالا خودم باتوجهبه سلیقه مشتری برایش نقش روی لحاف را طراحی میکنم. طاق، ترنج، قلب و جفت قو از طرحهایی است که با کمی خلاقیت تغییر میدهم و آن را زیباتر اجرا میکنم.
بتول توپکانلو ۴۵سال دارد و خودش سرپرست خانوار است. از آن دسته آدمهایی است که آرام و قرار ندارند. همه نوع کاری انجام داده است، مثلا گلکاری یا چیدن محصولات کشاورزی سر زمین. مدتی را هم از صبح تا پاسی از شب شلوار کردی برای زندانیان دوخته و البته همان موقع آرتروز گردن گرفته است. اما این روزها کنار دست عصمتخانم کارهای سبکتر خیاطی را انجام میدهد. دوخت روبالشیها برعهده اوست.
عصمت خانم از بازار خوب این شغل قدیمی میگوید که اگر از آن حمایت شود، بهتر هم خواهد بود. او میگوید: دوست دارم کارگاهی بزرگتر با چند چرخ خیاطی صنعتی داشته باشم. خانمهای اینجا همه اهل کار هستند و هرچه از دستشان بربیاید، انجام میدهند؛ از کار روی زمین گرفته تا گلفروشی، عطاری و سرویس مدرسه. اینجا بیشتر مردان کارگرند و با درآمد آنها خرج خانه درنمیآید.
تعدادی از زنان هم سرپرست خانوارند و نیاز به حمایت دارند. هیچ نهاد یا سازمانی از آنها حمایت نمیکند. اگر بتوانم وام بگیرم، کارگاه را بزرگتر میکنم تا تعداد بیشتری از بانوان سر کار بیایند. خیلیها برای کار میآیند و میگویند اگر چرخ دیگری باشد با ما کار میکنند، اما سرمایه برای خرید لوازم و بزرگکردن کارگاه ندارم.